English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
net play U بازی نزدیک تور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
round robin (tournament or contest) <idiom> U بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
nearby U نزدیک
in sight U نزدیک
near U نزدیک
near- U نزدیک
close aboard U نزدیک
near upon U نزدیک
vicinal U نزدیک
neared U نزدیک
nearest U نزدیک
nearer U نزدیک
caudal U نزدیک به دم
cephalo U نزدیک به سر
not ahunderd mails flom U نزدیک
upcoming U نزدیک
close up U از نزدیک
close-up U از نزدیک
approaching U نزدیک
beside U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
proximate U نزدیک
hard by U نزدیک
close-ups U از نزدیک
close U نزدیک
close by U نزدیک
at hand U نزدیک
on the eve of U نزدیک
nigh U نزدیک
forthcoming U نزدیک
forby U نزدیک
forbye U از نزدیک
foreby U نزدیک
fast by U نزدیک
by U از نزدیک
near by U نزدیک
up to <idiom> U نزدیک به
up against <idiom> U نزدیک به
forbye U نزدیک
closes U نزدیک
towards U نزدیک
closest U نزدیک
narrowly U از نزدیک
imminent U نزدیک
forby U از نزدیک
contiguous U نزدیک
neighbouring U نزدیک
next door to U نزدیک
near by U نزدیک به
nears U نزدیک
accessible U نزدیک
nearing U نزدیک
adjacent U نزدیک
hand to hand U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
near at hand U نزدیک
closer U نزدیک
to be quite close U نزدیک به هم بودن
in- U نزدیک دم دست
closer U نزدیک بهم
near-sighted U نزدیک بین
near sighted U نزدیک بین
myopic U نزدیک بین
close U نزدیک به ناو
closes U نزدیک بهم
adjoining U نزدیک مجاور
beetle eyed U نزدیک بین
Near our office . U نزدیک اداره ما
close U نزدیک بهم
in U نزدیک ساحل
in U نزدیک دم دست
admaxillary U نزدیک ارواره
closer U نزدیک به ناو
closes U نزدیک به ناو
in- U نزدیک ساحل
besides U بعلاوه نزدیک
short-sighted U نزدیک بین
nearsighted U نزدیک بین
to be on the way U نزدیک شدن
short U نزدیک تور
foreground U نزدیک نما
stand by <idiom> U نزدیک بودن
whitish U نزدیک به سفید
insides U نزدیک بمرکز
abut U نزدیک بودن
nears U نزدیک به ضربه
abuts U نزدیک بودن
nearing U نزدیک به ضربه
by U نزدیک کنار
short-range U نزدیک برد
shorter U نزدیک تور
almost U بطور نزدیک
Near East U خاور نزدیک
shortest U نزدیک تور
at U پهلوی نزدیک
grazes U نزدیک به زمین
grazed U نزدیک به زمین
accede U نزدیک شدن
abutted U نزدیک بودن
nearest U نزدیک به ضربه
nearer U نزدیک به ضربه
converged U به هم نزدیک شدن
converges U به هم نزدیک شدن
upstream U نزدیک به سرچشمه
converging U به هم نزدیک شدن
about U در اطراف نزدیک
to keep close U نزدیک ماندن
to gain on U نزدیک شدن به
converge U به هم نزدیک شدن
in the near future U در آینده نزدیک
neared U نزدیک به ضربه
near- U نزدیک به ضربه
inside U نزدیک بمرکز
graze U نزدیک به زمین
near U نزدیک به ضربه
acceded U نزدیک شدن
accedes U نزدیک شدن
acceding U نزدیک شدن
to come by U نزدیک شدن
closest U نزدیک به ناو
on the simmer U نزدیک بجوش
close price U قیمت نزدیک
close range U مسافت نزدیک
close range U فاصله نزدیک
close supervision U نظارت نزدیک
close support U پشتیبانی نزدیک
approaches U نزدیک شدن
approached U نزدیک شدن
come by U نزدیک شدن
approach U نزدیک شدن
near by U دم دست نزدیک
close in U نزدیک شدن
close coordination U هماهنگی نزدیک
of kin U نزدیک همانند
odd comeshortly U اینده نزدیک
odd comeshortly U روز نزدیک
neighbor U همسایه نزدیک
nearsightedness U نزدیک بینی
nearer the end U نزدیک تر بیابان
caudal U نزدیک به انتها
near shore U نزدیک به ساحل
near point U نقطه نزدیک
infighting U نبرد نزدیک
close control U کنترل نزدیک
close controlled U همکاری نزدیک
close coordination U همکاری نزدیک
paranasal U نزدیک بینی
near sightedness U نزدیک بینی
near sight U نزدیک بینی
inapproachable U نزدیک نشدنی
going on U نزدیک شدن
one of these days U دراینده نزدیک
in the near f. U دراینده نزدیک
hail fellow U صمیمی نزدیک
in shore U در اب نزدیک کرانه
neighbours U نزدیک مجاور
neighbour U نزدیک مجاور
neighbors U نزدیک مجاور
hand and glove U خیلی نزدیک
hand in glove U خیلی نزدیک
immediate flanks U جناحین نزدیک
hare sighted U نزدیک بین
inextremis U نزدیک بمرگ
gain on U نزدیک شدن به
myopy U نزدیک بینی
cypres U تقریبی نزدیک
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com